آسمان، میدان نبرد اساطیر
آسمان، واژهای است شاید در نگاه اول آنقدر لطیف، که بتوان آن را بر دخترکی ظریف نام نهاد. شاید کمتر کسی گمان بَرَد که آسمان در اوستایی به معنای سنگ است. سنگی آنقدر سخت که گوهر آن را از خُمآهن (فلز گداخته یا سنگی به غایت سخت و تیره) بدانند و در استحکام آن را به الماسِ نر (پولاد) تشبیه کنند.
در اساطیر ایرانی در واقع آسمان دژی است مستحکم و پولادین که زمین را در برگرفته است، تا اگر دیوان پلید و اهریمنیان بدسرشت بر آن تازیدند، در آسمان به دام افتند و آنان را راه فراری به دیار تاریکیشان نباشد. باشد تا در دوزخ، که آن را در میان زمین جای باشد، از میان بروند.
آسمان چون صفحهی شطرنج، میدان نبرد است، نبرد خیر و شر! در افسانههای ایرانی، اختران (ستارگان) آفریدگان هرمزد (اهورامزدا در زبان اوستایی) و ارتش فرمانبردار او میباشند. ابااختران (سیارات) اما حاصل کار اهریمناند، گرچه تن آنان را هرمزد آفریده است تا از دیدها پنهان نباشند و مرد پرهیزگار بتواند با رصد کردنشان دست اهریمن را بخواند (اساس طالعبینی ایرانی از همین تفکر سرچشمه گرفته است).
این باور که اختران آفریدهی هرمزد میباشند، از حرکت منظمشان در آسمان و اعتقاد راسخ ایرانیان باستان به نظم و ترتیب نشأت میگیرد، زیرا آفریدگان هرمزد را بینظمی نشاید! به همین روی، چون ابااختران حرکت نامنظمی دارند، پس آنها را از ریشهی اهریمنی میپنداشتند.
میدان نبرد آسمان را همچو میادین نبرد دیگر، آرایشی است. ارتش اختران هرمزدی به فرماندهی هفت سپاهبد آسمان، تیشتَر سپاهبد شرق (همان شباهنگ، پرنورترین ستارهی آسمان که در نجوم اسلامی آن را شعرای یمانی خوانند)، سدویس سپاهبد جنوب (ستاره سهیل، یا به گمان برخی قلب العقرب)، ونند سپاهبد غرب (به احتمال زیاد نسر واقع، یا شاید هم الدبران) هفت اورنگ سپاهبد شمال (سماک رامح، گرچه برخی معتقدند هفت اورنگ همان هفت ستارهی دب اکبر میباشند و هر ستاره را یک اورنگ پادشاهی میپندارند، اما به نظر میرسد که منظور از هفت اورنگ، سماک رامح میباشد که به تنهایی اورنگ هفت اقلیم آفرینش است، به خصوص که در بندهش در مورد آن آمده است: برای ادارهی کشورها در دوران آمیختگی از هفت کشور، از هر کشور بندی بدو پیوسته است و به این روی است که هفت اورنگ خوانده شود)، سپاهبد پارند (شاید نسر طائر در نجوم اسلامی؟) و سپاهبد مزدهداد (شاید عیوق در نجوم اسلامی؟) به دور میخگاه سپاهبد سپاهبدان (ستارهی قطبی) با نظم و هماهنگی و بدون هیچگونه سرکشی در گردشاند.
در برابر سپاهبدان هرمزدی، ارتش دیوان اهریمنی به سرکردگی هفت دیو (یا به قولی هفت اژدها) در تاخت و تازند. هر دیو با سپاهبدی در پیکار است. تیر با تیشتر پنجه در پنجه میافکند. ناهید با سدویس در ستیز است. بهرام تیغ بر روی ونند میکشد. هرمزد با هفت اورنگ گلاویز میشود. کیوان نیز با سپاهبد سپاهبدان میخگاه سر جنگ دارد.
شایان ذکر است، مانند بسیاری از جنبههای تمدن باستانی ایران، همچون زبان، فرهنگ، معماری، خط و نمادها، که در بسیاری ازجهات برگرفته و اقتباسی از فرهنگ اقوام و کشورهای دیگر بودند، نجوم و اساطیر ایرانی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و معجونی از فرهنگ و اعتقادات دیگران بود که با اعتقادات کهن خود ایرانیان درآمیخته و ملغمهای عجیب و پر از تناقض را پدید آورده بود. برای مثال، همان طور که پیشتر گفته شد، در فرهنگ کهن ایرانیان، سیارات به موجب حرکت بینظمشان در آسمان (نسبت به ستارگان که به صورت منظم حول ستارهی قطبی میگردند) اهریمنی تصور میشدند. در حالی که در فرهنگهای دیگر مانند فرهنگ بابلی، سیارات دارای درجات رفیعی بودند و از خدایگان به شمار میآمدند. گویا تلفیق این فرهنگ، با اندیشههای ایرانی تناقضی آشکار را پدید آورد. از این روی است که در اسطورههای ایرانی سیارات جزو دیوان اهریمنیاند، اما نام خدایگان را به یدک میکشند. مانند هرمزد، ناهید، کیوان، بهرام!
در ایران باستان اعتقاد بر این بود که آرایش این دو ارتش، اختران هرمزدی و ابااختران اهریمنی، سرنوشت نیکی و بدی جهان را رقم می زند. بنابراین، مرد پرهیزگار می توانست با رصد ستارگان و سیارات و مکان آنها نسبت به یکدیگر، سرنوشت و طالع جهان را پیشگویی کند.
…
پی نوشت ۱: این متن رو چند سال پیش نوشتم که در واقع اقتباس آزادیه از بندهش (با توضیحات و تفاسیر دکتر مهرداد بهار)، اگر به موضوع اساطیر ایرانی علاقمندید میتونید به کتاب پژوهشی در اساطیر ایران، نوشتهی دکتر مهرداد بهار مراجعه کنید. این کتاب رو میتونید از طریق لینک زیر به رایگان از کتابناک دریافت کنید:
پژوهشی در اساطیر ایران – نوشتهی مهرداد بهار
پینوشت ۲: این شبها کنسرت-نمایش سی در حال برگزاری بود. کاری حاصل از همکاری مشترک همایون شجریان و سهراب پورناظری که بسیار به دل من نشست و از تماشاش واقعا لذت بردم. شرکت تو این کنسرت نمایش باعث شد دوباره به یاد این نوشته بیفتم، رفتم و از تو گنجهی خاطرات درش آوردم و گذاشتمش تو وبلاگم. کلیپ زیر مربوط میشه به قسمت پایانی کنسرت-نمایش سی:
قربان شما،
آمیرزا